نوشته اصلی توسط
75923
با سلام دختر33 ساله هستم در یک خانواده نسبتا مذهبی زندگی میکنم .توی خیلی زمینه ها از دوران کودکی تا به العان محدودم کردن.تا جایی که من الان توی این سن هم توی روابطم مشکل دارم و پناه بردم به سمت فضای مجازی .خدا رو شکر با آدمای بدی رو برو زیاد نشدم میتونم بد و خوبمو تشخیص بدم ولی مشکل اصلی من اینکه حق رفتن و قرار ملاقات رو ندارم خانوادم بخصوص پدر م روی این قضیه بیرون رفتنم خیلی حساسه و من بیشتر به خاطر ترس از پدرم تمام روابطم رو تمام میکنم و به همین خاطر هیچ اقایی تمایل نداره با من ادامه بده رابطه رو و به من میگن توی این سنتم باز از خانوادت میترسی.تمام ترسم از اینکه وقتی پدرم منو بااون شخص ببینه ابروریزی بشه چون میشناسمش شخصیتش چطوریه و اینکه منو از خونه بیرون کنه. در زمینه شغل و کارم هم همینطوره بخاطر رفتارای خانوادم با اونکه تحصیلات عالی دارم بازم نمیتونم سر کار برم. من توی زندگیم کاری نکردم که باعث سرشکستگی خانوادم بشم و تا 30 سالگی با هیچ جنس مخالفی دوست نشدم .دختر امروزی هستم اکثرا هم از شکل و قیافه و تیپ و تحصیلاتم تعریف خوبی میکنن ولی میگن تو ضعیفی و اراده نداری ترسویی . من وقتی با کسی رابطه دوستی رو شروع میکنم شرایطمو میگم چطوره و در چه حدودی باید باشه و اکثر کسایی که قبول میکنن میگن لا اقل بیرون بیا گاهی ببینمت شده یکی دو بار بیرون برم ولی بعد یه مدت بلا استثنا همشون میگن تو ضعیفی از خانوادت میترسی تو اینطوری و...
خب من چه گناهی دارم که خانوادم سختگیرن
الان به حدی افسرده و ناراحت و نگرانم که در طول 24 ساعت حدود 18 ساعتشو در حال گریه و ناراحتی ام و تمایل به انجام کاری ندارم منم دوست دارم مثل هم سنو سالام زندگی داشته باشم خانواده همسر و بچه .انقدر منو محدود و ضعیف کردن حتی برای کار و مصاحبه شغلی تمایلی ندارم جایی برم ادم زود رنج و افسرده ای شدم ب و بیشتر اوقات خشن ولی زود از خشونتم پشیمون میشم. خیلی زندگیم پوچ و بی هدف شده. من دختر شاد و پر انرژی بودم من تا سی سالگی نیازی به داشتن دوست پسر و جنس مخالف نمیدیدم که داشته باشم دانشگاه میرفتم کلاسهای موسیقی ورزش و.. الان همش حس میکنم احتیاج به یک همدم دارم که درکم کنه. البته حخانواده شلوغی داریم که من اخری ام و خواهر و برادرهام ازدواج کردن و سر زندگی شونن
ولی نمیدونم چرا با من اینکار رو میکنن خیلی ناراحت زندگیم و ایندم هستم. وقتی کسی با پدرم در مورد اینکه منو محدود کرده صحبت میکنن میگن چه کنم بره بیرون ولی هیچ حمایتی از من نمیبینه چون برای زندگیم محتاج اونم اوضاعم مشکلتر میشه من به خانوادم احترام میزارم ولی من خوب و بدمو میتونم تشخیص بدم نمیدونم چرا اینطورن . واقعا خسته شدم از زندگیم هیچ چیز دنیا خوشحالم نمیکنه